اگر بخوایم منصفانه به خودمون نگاه کنیم، آدم هایی هستیم پر از مشغله های جور واجور، با شکم های گنده، چشم های گود افتاده، ماشین های خراب، یک پای ما توی مدرسه بچه ها! و نصف عمرمون توی بدو بدو های الکی و بیهوده.
شاید یک دانشجو باشیم، یا یک کارمند خسته و یا یک معلم پر مشغله
شاید آخرین باری که با شریک زندگی یا همسرتون اوقات خوشی داشتید رو یادتون رفته. شاید در آرزوی صرف یک لیوان چای با آرامش هستید. شاید مدت ها سفر نرفتین. شاید پول کافی ندارین.
شاید در ظاهر زندگی خوب و مرفحی داشته باشین، ولی دل خوشی ندارین. روابط خوبی ندارین، نمی تونین برای سلامتی تون وقت بذارین و مدت زیادی از روز رو بدون عزیزانتان سپری می کنین.
ممکن هست بچه های شما احساس نکنن که یک مادر دلسوز به فکرشون هست و پدری دلسوز که شبانه روز برای اون ها زحمت می کشه. شاید نمی تونین اون طور که باید زمان مناسب برای ارتباط برقرار کردن با اون ها اختصاص بدین.
سوال اینه که جامعه این کار رو با ما کرده یا خودمون با خودمون؟ کسی باید ما رو نجات بده یا خودمون باید یه فکری به حال خودمون بکنیم. اگر آره، چجوری می تونیم خودمون رو از این وضعیت اسف بار آزاد کنیم؟؟
این کتاب رو بخونین، می تونه نجاتی برای شما و بشریت باشه، پس اگر دیدین توی زندگی تون تغییرات مثبت و محسوسی ایجاد شد، اون رو به دیگران هم توصیه کنین.
سال ها پیش از این با این کتاب آشنا شدم و قصد ترجمه اش رو داشتم، منتهی به خاطر مسایلی که برام پیش آمد و نهایتا ترجمه شدن این کتاب به دست دیگران از این کار منصرف شدم، ولی تصمیم گرفتم ترجمه خودم رو تکمیل کنم و به شیوه ای متفاوت در اختیار شما قرارش بدم.