۶ - در بند اهداف خود نباشید

×

پیغام خطا

Deprecated function: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in include_once()‎ (line ۲۰ of ‎/home/cp30792/focusfree.ir/focus-text/includes/file.phar.inc).

Lao-Tzu: رهایش کنید تا همه ی آن انجام بپذیرد. کسانی که رها می کنند، برنده ی بازی این جهان می شوند، اما وقتی که مرتبا تلاش می کنید، دنیا بازی را می برد.

یکی از اصول اساسی موفقیت و بهره وری بیشتر، داشتن هدف یا اهداف مشخص است.

- این اصل، پایه و اساس همه ی باورها و اعتقادات متعاقب است:

- شما باید به طریقه ی صحیح اهداف خود را تنظیم کنید ( روش هایی مانند روش Smart )

- شما باید deadline و چهارچوب زمانی داشته باشید.

- شما می بایست اهداف خود را تبدیل به چیزی کنید که در طول روز بر آن ها متمرکز هستید.

درست تا قبل از این، من نیز به این روش معتقد بودم و باور داشتم و این سبک را زندگی کرده ام و حتی در مورد آن نوشته ام!

یادداشت مترجم: focusfree.ir: نویسنده این کتاب، قبل از نگارش آن،  ابتدا نویسنده ی یک وبلاگ بسیار مشهور به اسم Zen habits بوده است.

آدرس وبلاگ: https://zenhabits.net//

اما به تازگی، شیوه من تغییر کرده است...

تا همین اواخر، من همیشه اهدافی را برای خودم مشخص می کردم و اون ها رو به دو دسته ی اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم می کردم. فهرست بندی می کردم و کارهایی را که باید انجام بدهم مشخص می کردم. تلاشم بر این بود که در این موارد که پیشرفت کنم و آن ها را محقق کنم و موفق می شدم!

اگر بخواهیم از دید کلاسیک به قضیه نگاه کنیم، من شخص موفقی بودم و جای هیچ بحثی وجود ندارد.

مشخص سازی اهداف همیشه نتیجه بخش هستند و می توان با مشخص کردن آن ها موفق شد.

اما سوال اساسی این است که آیا این تنها راه پیش برد زندگی است؟

می خواهم شیوه تفکر جدیدم را به شما منتقل کنم:

از آنجایی که اهداف همیشه کامل و ایده آل نیستند، من از اهداف (تعیین آن ها و حرکت به سوی آن ها و محقق کردن آن ها) دور شده ام. اهداف به سان قید و بندی هستند که من خودم رو از اون ها رها کرده ام. اکنون من آزاد هستم:

- در شیوه جدید تفکر من، اهداف ساختگی هستند و تصورات ما هستند. شما اگر هدفی را مشخص کرده باشید، به خاطر آن هدف کار می کنید، نه به خاطر اینکه آن کار را دوست دارید.

- اهداف می توانند تحمیلی باشند. در نظر بگیرید که روی چیزی کار کنید که هم راستا با اهداف تان نیست. آیا محدود نمی شوید؟

- اهداف به ما فشار می آورند تا بتوانیم به چیزی که مشخص کرده ایم برسیم و کارهای مشخصی انجام شوند. فشار زمینه اضطراب است و اگر در مسیر خود اضطراب داشته باشیم، پس راه درست زندگی را انتخاب نکرده ایم.

- زمانی که شکست می خوریم (همیشه هم شکست می خوریم!) دلسرد می شویم، چون به چیز مقدر شده نرسیده ایم.

- وقتی که هدف گذاری می کنیم، همیشه در حال فکر کردن به آینده (اهداف) هستیم. بهتر است در زمان حال زندگی کنیم و من شخصا ترجیحم بر این است :)

اما، بزرگترین مساله، همین مساله ی اهداف است. هیچ وقت راضی نیستیم. اهداف به شکلی این را یادآور می شوند که: وقتی که من به این یا همه ی اهداف ام برسم، آن وقت خوشحالم، من در حال حاضر خوشحال نیستم چون به هدف یا اهدافی که داشته ام نرسیده ام.

این مساله چیزی نیست که به زبان بیاورید. این همان معنا و مفهوم واقعی اهداف است. مشکل بیشتر از آنجایی نشئات می گیرد که ما زمانی که به اهداف خود می رسیم، شادی ای را به دست نمی آوریم، زیرا مجددا اهداف جدیدی را مشخص می کنیم و برای رسیدن به چیز جدیدی تلاشمان را آغاز می کنیم.

اکثر مردم بر این عقیده هستند که تلاش برای رسیدن به چیز جدید، کار خوبی است.

می گویند ما همیشه باید در حال تلاش کردن باشیم ولی باید یادآور شوم که متاسفانه این بدین معنی است که ما هیچ وقت راضی و خوشحال نیستیم!

ما هرگز خوشحال نخواهیم بود. به نظر من این بدبختی نام دارد و یک چیز بسیار بد در زندگی است.

ما باید یاد بگیریم که همین الان با تمام چیز هایی که داریم (عاطفی، مالی، دانستنی، روابط و...) چگونه می توانیم شاد و خوشحال باشیم. این چیزی است که مفهوم مینیمالیسم سعی دارد به ما بفهماند.

یادداشت مترجم: focusfree.ir: مینیمالیسم یا ساده گرایی، یا کمینه گرایی یا هنر کمینه یک مکتب فکری و هنری است که اساس آن، ارایه آثار و بیان و عقاید خود با روش های ساده و خالی از پیچیدگی است.

این پیچیدگی می تواند در لایه های تفکر (فلسفی) وجود داشته باشد و شخصی که مینیمال گراست، ابتدا اندیشه خالص و ساده ای را در پیش می گیرد.

نویسنده کتاب سعی بر این دارد تا این مفهوم را با نحوه تفکر خود تلفیق کند و به شما القا کند که منظور ایشان، این است که نیاز نیست با پیچیده کردن زندگی، خوشحال و یا خوشبخت شوید و این رویه نهایتا خوشبختی و خوشحالی را برای شما به دنبال ندارد، چون دائما معیار خوشبختی که همان "اهداف مشخص شده" هستند، مرتبا تغییر می کند و دایما در حال تلاش برای رسیدن به چیزی تغییر کردنی و دست نیافتنی هستید و عمر خود را بدون خوشحال شدن و خوش بخت شدن سپری می کنید و به پایان می رسانید.

 

پس اگر ما اکنون خوشحال و راضی هستیم، آیا درست است که اهداف مان را رها کنیم و هیچ کاری نکنیم و یک گوشه بنشینیم و تمام روز را بخوابیم؟!!!

اگر دیدگاه من، خوشحال بودن در لحظه ی حال است، با همین چیز هایی که در حال حاضر وجود دارند و هستند، پس چطور اهداف و داشتن آن ها با این تفکر در یک راستا و هم سو است؟

این چیزی است که در طی چند سال اخیر من سعی داشته ام بهش برسم و تا حد خوبی موفق بوده ام.

قطعا نباید همه چیز را رها کرد و تمام روز را خوابید!

ما باید کاری را انجام بدهیم که موجب خوشحالی مان می شود. ببینیم چه چیز هایی زمینه اشتیاق ما را فراهم می کنند و آن ها را دنبال کنیم. کارهایی را انتخاب کنیم و انجام دهیم که ما را به وجد می آورند. برای من و بسیاری از شما، این کار خلق کردن (خلاق بودن) است. ساختن چیز های جدید و ابزارهای مخصوص به خودمان و یا چیزی که برای ما یا دیگران مفید و یا الهام بخش باشد.

در ادامه می خواهم کارهایی را که به جای مشخص کردن اهداف و تلاش برای رسیدن به آن ها، انجام می دهم 

با شما در میان بگذارم:

- کاری را انجام می دهم که موجب هیجان و به وجد آمدن من شود. هر صبح که روزم را آغاز می کنم، چیزهایی خلق می کنم که عاشق ساختن آن ها هستم و بر روی چیز هایی کار می کنم که نسبت به آن ها حس شوق و اشتیاق دارم.

- نگران این نیستم که در شش ماه یا یک سال آینده در چه جایگاه شغلی ای قرار دارم، در عوض نگران این هستم اکنون در چه موقعیت حرفه ای ای قرار دارم.

- من برنامه ریزی نمی کنم و برنامه خودم را شکل نمی دهم. زیرا این ها توهم هستند. چون هرگز نمی دانیم در طی شش ماه یا یک سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.

شما می توانید تلاش کنید تا آنچه که اتفاق می افتد را کنترل کنید، ولی بازی را می بازید. همیشه اتفاقات خوب و بد در حال رخ دادن هستند که برنامه های از پیش تعیین شده ی ما را تغییر می دهند و یا مختل می کنند. یاد بگیرید که با جریان پیش بروید و در مورد چیز هایی که پیش می آیند و روند را مختل می کنند نگران نباشید، بلکه نگران چیزی باشید که اکنون می خواهید آن را انجام دهید.

من این را یاد گرفته ام و تواسنته ام فرصت هایی را که برایم پیش می آمده اند و هرگز نمی توانسته ام برای آن ها برنامه ریزی داشته باشم را استفاده کنم.

من این را یاد گرفته ام و باعث شده است که الان بتوانم تصمیم بگیرم چه چیزی بهترین است، به جای اینکه انرژی و تمرکزم را بر روی چیزی بگذارم که شش ماه پیش تصمیم گرفته ام انجام دهم.

- من چیزی را به اجبار انجام نمی دهم، بلکه چیز هایی که به شکل طبیعی برای من اتفاق می افتد را انجام می دهم.

- من روی زمان حال تمرکز  دارم، اینطوری می تونم خوشحال بودن رو لحظه به لحظه حس کنم.

زمان زیادی طول کشید تا من توانستم بر ترسم از رها کردن اهداف غلبه کنم، چون غالبا کار ترسناک و ناراحت کننده ای است. هر کار سختی را به تدریج انجام بدید. اگر به تدریج روند قدیمی را رها کنید، آن قدر ها هم مشکل نیست. من به آرامی خودم را تغییر داده ام و یاد گرفته ام در لحظه کار (زندگی) کنم و با جریانی که دنیای اطراف من (چه دنیای آنلاین و چه دنیای فیزیکی) من را احاطه کرده است پیش بروم. 

این یک راه زیبا برای پیش برد زندگی و کارهایتان است و این نتایج اتفاقی نیستند.  من از این روش، نتایج بیشتری نیز عایدم شده است و بدون اینکه این نتایج را برای خودم یک هدف در نظر بگیرم، به چشم یک نتیجه طبیعی و حاصل کاری که عاشقش هستم نگاه می کنم.

به یاد بیاورید که....

یک مسافر خوب، بدون تمایل به رسیدن و داشتن برنامه ای مشخص، سفر می کند - Lao Tzu

بخش قبل << سه استراتژی برای مرتب سازی و اولویت بندی کارهایتان

بخش بعد >> به دنبال سادگی باشید

 

 

 

 

 

 

افزودن دیدگاه جدید

CAPTCHA
این کپچا برای تشخیص شما از اسپمر های خودکار ایجاد شده است.
۲ + ۱۴ =